دو شنبه 27 بهمن 1393
ن : راحیل

پیش از اینها فکر میکردم خدا...

پیش از اینها فكر می كردم خدا

خانه ای دارد كنار ابرها

 

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس خشتی از طلا

 

پایه های برجش از عاج وبلور

بر سر تختی نشسته با غرور

 

ماه برق كوچكی از تاج او

هر ستاره، پولكی از تاج او

 

اطلس پیراهن او، آسمان

نقش روی دامن او، كهكشان

 

رعد وبرق شب، طنین خنده اش

سیل وطوفان، نعره توفنده اش

 

دكمه ی پیراهن او، آفتاب

برق تیغ خنجر او ماهتاب

 

هیچ كس از جای او آگاه نیست

هیچ كس را در حضورش راه نیست

 

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود....



:: برچسب‌ها: خدا, تصویر,


چهار شنبه 22 بهمن 1389
ن : راحیل

خدا منو دوست داره...

 

 

همین چند روز، مطلبی رو خوندم که خیلی برام شیرین بود؛ حیفم اومد بقیه بی نصیب بمونن؛ لبخند
اون مطلب این بود که:

خدا، رحمت به بندگان رو بر خودش واجب کرده؛ طوریکه جایی برای افتادن و زمین خوردن بندگان نگذاشته و اگر هم کسی بیفته، او را به رحمت خودش بلند می کنه.
او وفایش بر بی وفایی بندگان، غالبه. فقط یه شرط داره؛
اینکه ظهور مهر و رحمت خدا رو در هستی جدی بگیرن.
یعنی بدونن هر قدم که برمی دارن، رحمت خداس.
حتی اگه گناه کردن، امیدشون رو از دست نمی دن و دوباره به سوی او برمی گردن.
هیج جا خالی از رحمت خدا نیست؛....

 



:: برچسب‌ها: تصویر, زیبا,


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد